وفات حضرت سکینه
حدیث
منجی دوازدهم
صلوات
سرداردلها
ولادت امام رضا(ع)
انتخابات
سلام برامام زمان زمان
8شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع (ع)
عید فطر
دعا
شب قدر
? امشب پروندهٔ مرا میخوانید
? امشب تنها به یک چیز فکر میکنم. به همان لحظهای که پروندهٔ مرا میخوانید. بر دل مهربان شما چه خواهد گذشت؟
? راستش امید دارم به لبخندی که از سر شوق، بر صورت همچو ماهتان نقش خواهد بست.
? اما اگر چنین نباشد، هر روز صبح با چه رویی از عهد بگویم؟ و من پناه میبَرم به خداوند از شر تعهدی که شکسته شود…
? الهی العفو
مداحی
برای دانلود اینجا? که را کلیک کنید
سخنرانی
سخنرانی
#کلیپ_تصویری
?سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍موضوع: خدایا شرمنده ایم….
تو بر ما ببخش…
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀?❀┅┅┅┅┄
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
سرداردلها
سرداردلها
میلاد امام حسن مجتبی (ع)
داستان
✨﷽✨
? ماجراى طلبه شدن حاج آقا قرائتی ?
✍خدا اموات را رحمت كند. من با پدرم دعوا داشتم. من مى خواستم به دبيرستان بروم. اما پدرم مى گفت: بايد آخوند شوى. آن زمان آخوند خيلى كمياب بود. سى و دو سال پيش مردم به پدرم مى گفتند: تو كه آخوند نيستى. تو بازارى هستى. بچه ات را دنبال كاسبى بفرست. آخوندى چيست؟ آن زمان آخوند شدن خيلى مشكل بود. آن زمان خيلى فقر وجود داشت. خلاصه ما با پدرمان دعوا كرديم. گفتم: من نمى خواهم آخوند شوم. مى خواهم به دبيرستان بروم. پدرم خسته شد. عاجز شد. گفت: برو هر كارى مى خواهى بكن. به دبيرستان رفتم. با بچه هاى دبيرستانى حرفمان شد. ما شكايت بچه ها را به رئيس دبيرستان كرديم. رئيس دبيرستان هم آمد و به بچه ها تشر زد. بچه ها گفتند: بايد حال قرائتى را بگيريم. گفتند: اگر او را بزنيم، دوباره از ما شكايت مى كند.
روز آخر مدرسه ها كه مدرسه تعطيل مى شود، حالش را مى گيريم. من مى خواستم آن روز به مدرسه نروم. اما گفتم: آنها فكر مى كنند كه من از آنها ترسيده ام. باور نمى كردم كه حالا بعد از چند ماه يادشان باشد. روز آخر دبيرستان شانزده نفر از اين بچه هاى دبيرستانى ريختند و من را كتك زدند. به قدرى سر و صورت من را سياه كردند كه ديگر طاقت نداشتم. يادم است كه وقتى مى خواستم به خانه بروم، بلند شدم و بر زمين افتادم. دستم را به ديوار گرفتم و به خانه رفتم. شب پدر من به خانه آمد و گفت: چه شده است؟ گفتم: من مى خواهم طلبه شوم. چه كتك خوبى بود.
?به هرحال آدم گاهى اوقات نمى داند كه چه چيز به صلاحش است. گاهى در يك جايى شكست مى خورد. بعد هم مى بيند كه خوب شد كه شكست خورد. ما نمى دانيم كه خيرمان در چيست. از خدا خير بخواهيد. مأيوس نشويد. اگر يك دعا مستجاب نشد، به يه كارى نرسيديد، مايوس نشويد. اين داروينى كه شما فكر مى كنيد نابغه است، در دو رشته شكست خورد. هم در رشته پزشكى شكست خورد و هم در علوم مسيحيت شكست خورد. در آخر به رشته علوم طبيعى رفت و داروين شد…
? بخشی از برنامه درسهایی از قرآن سال۷۴ - امید و یأس